مجموع نظرات: ۵
سه‌شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ - ۱۲:۰۵
۰ نفر

آریاییان که بودند؟ آیا ایرانیان آریایی هستند؟ آیا ایران خاستگاه آریاییان است یا آنان از جایی دیگر به این سرزمین مهاجرت کرده‌اند؟ احتمالاً این گونه پرسش‌ها و پاسخ‌های متفاوت را دربارۀ آنان زیاد شنیده‌اید.

آریایی

همشهری آنلاین: هستند کسانی که بر آریایی بودن خود تعصب دارند و آریاییان را برتر از دیگر مردم می‌دانند. به‌خصوص در صد سال اخیر که آریایی بودن و جایگاه آریاییان در تاریخ بشر، محل مناقشة بسیاری بوده است؛ نظیر آلمانی‌های نازی، که آریاییان را نژادی برتر و دیگران را پایین‌تر از آنان می‌شناختند و با همین باور نادرست، باعث جنایت‌های بزرگی شدند.

در ایران هم متأثر از فضای جنگ جهانی دوم و همچنین سیاست‌های حکام وقت مبنی بر تاکید بر هویت تاریخی ایرانیان و باستان‌گرایی، آریایی بودن مورد توجه قرار گرفت و به باورهای نادرستی دامن زد که تا به امروز هم ادامه یافته است. به همین دلیل در این پرونده سعی کرده‌ایم تا با توجه به جدیدترین دستاوردهای علمی، پاسخی برای این پرسش‌ها پیدا کنیم.

پس در این پرونده، پله‌پله با «کامیار عبدی» ـ دکترای باستان‌شناسی و عضو هیأت علمی «سرزمین من» ـ  در ژرفنای تاریخ به عقب بازمی‌گردیم تا ردپای آریاییان را در ایران و جهان شناسایی کنیم. در این راه، با راه و رسم زندگی و مسیر مهاجرت آریاییان آشنا می‌شوید و چگونگی تغییر فرهنگ و نحوة زندگی این مردمان را درمی‌یابید. در ادامه، مهاجرت آریاییان را به‌صورت تصویری خواهید دید و دو مقاله پایانی هم، از  آخرین دستاوردهای پژوهشی زبان‌شناختی و ژنتیک در این زمینه باخبر خواهید شد. که توسط اساتید این حوزه نوشته شده است.

در دویست سال اخیر افراد زیادی سرزمین خود را خاستگاه آریاییان خوانده‌اند؛ کسانی که برای اثبات نظریه‌شان یافته‌های علمی را زیر پا می‌گذارند، نویسندگانی که بی‌خبر یا بی‌توجه به نتایج تحقیقات پژوهشگران متخصص، بر طبل ملی‌گرایی افراطی، و حتی گاه «نژادپرستی» می‌کوبند تا آریایی بودن را یک افتخار و سرزمین خود را خاستگاه این مردمان معرفی کنند. تاکنون شماری از نویسندگان هندی، روسی و آلمانی این ادعا را مطرح کرده‌اند، اما مدارک زبان‌شناختی، انسان‌شناختی جسمانی و باستان‌شناختی، نشان داده که نظریه آنان بر بنیان مستحکمی استوار نیست.

همین رویه را مدتی است در بین برخی نویسندگان ایرانی هم می‌بینیم؛ نویسندگانی که ادعا می‌کنند ایران خاستگاه آریاییان بوده و آنان از ایران به دیگر مناطق جهان مهاجرت کرده‌اند؛ نظریه‌ای نادرست که بر بنیان علمی استوار نیست. این گونه ادعاهای بی‌پایه و اساس، برای چندمین‌بار به وضوح نشان می‌دهند که آمیختن علم با هرگونه تعصبات قومی، ملی، سیاسی، فرهنگی و ... کاری است اشتباه با عواقب ناصواب و بعضاً خطرناک که یکی از نمونه‌هایش را در ن‌ژادپرستی نازی‌های آلمانی دیدیم. بنابراین، در این مقالۀ کوتاه تلاش ما بر این است تا با رویکردی علمی، با استناد به مدارک و شواهد روزآمد از رشته‌های گوناگون و فارغ از هرگونه جانبداری قومی و ملی، دیدگاه علمی روز را در زمینۀ آریاییان و نیاکان هندوایرانی و هندواروپایی آنان به خوانندگان ارائه کنیم.

آیا ایرانیان آریایی هستند؟

تب آریایی بودن

همکاری روزی از نگارنده پرسید که «می‌دانی چرا آلمانی‌ها این‌قدر به هخامنشیان علاقه دارند و دربارۀ آنان پژوهش می‌کنند؟» گفتم «شاید نظم و انضباط هخامنشیان و موفقیت‌شان در ادارۀ سرزمینی وسیع دلیل این علاقه باشد.» گفت «بله، اما مهم‌تر از آن این است که هخامنشیان و پسر عموهای مادی‌ آنان، نخستین مردم آریایی بودند که قدرت جهانی را از مردم سامی ستاندند و به مردم آریایی سپردند؛ مادها از آشوریان سامی و هخامنشیان از بابلیان سامی؛ قدرتی که پس از گذشت ۲۵ قرن کماکان در دست آریاییان است.» جنبه‌های نژادگرایانه و نژادپرستانۀ این گفته به کنار، نباید نادیده گرفت که آریاییان نقشی کلیدی در شکل‌گیری تمدن امروزی انسان داشته‌اند؛ در واقع، شاید بتوان گفت که بخش اعظم ثروت مالی، علمی و فناوری و همچنین قدرت سیاسی، اقتصادی و نظامی جهان امروز در اختیار آریاییان است.

اینها برای بعضی‌ها که قومیت و ملیت برایشان از انسانیت اهمیت بیشتری دارد، خصایصی هستند تبخترآمیز!  از این‌رو هیچ تعجب‌آور نیست که در طول تاریخ، بسیاری ادعا کرده‌اند که سرزمین آنان موطن اصلی و خاستگاه آریاییان بوده و از سرزمین آنان بوده که آریاییان به دیگر نقاط جهان مهاجرت کرده‌اند. ادعای «پژوهشگران» آلمانی (۱۸۹۰ تا ۱۹۴۵) در مورد خاستگاه آریاییان در آلمان و برتری «نژادی» آنان بر دیگر «نژادها» ـ حتی گروه‌های دیگر از «نژادهای» آریایی نظیر اسلاوها ـ شاید بارزترین نمونه باشد که فجایع و مصائب فراوانی به بارآورد که ویرانی بخش اعظمی از قارۀ اروپا و کشته شدن ۵۲ میلیون نفر، فقط بخشی از آن بود.

بنابراین، در این مقالۀ کوتاه تلاش ما بر این است تا با رویکردی علمی، با استناد به مدارک و شواهد روزآمد از رشته‌های گوناگون و فارغ از هرگونه جانبداری قومی و ملی، دیدگاه علمی روز را در زمینۀ آریاییان و نیاکان هندوایرانی و هندواروپایی آنان به خوانندگان ارائه کنیم. از آنجا که هخامنشیان، نخستین مردم آریایی بودند که در سطح جهانی حکومتی تشکیل دادند، نخست با توجه به اسناد موجود، حضور آریاییان را در ایران تا دورۀ هخامنشی بررسی می‌کنیم و سپس به مسئلة خاستگاه آنان می‌پردازیم.

آیا ایرانیان آریایی هستند؟

آریاییان در ایران

بهتر است بیش از هر چیز دو پرسش اساسی و مقدماتی را مطرح کنیم: آریاییان کیستند؟ و چه نسبتی با ایرانیان دارند؟ برای یافتن پاسخ ابتدا باید به یک نکتۀ بنیادین توجه کنیم؛ برخلاف بعضی باورهای غلط، آریایی نه نژاد متفاوتی از انسان‌ است و نه هیچ نوع دیگری از آدمیزاد. آریاییان فقط مردمانی هستند که خود را با این نام می‌نامیدند؛ ‌ بخشی از مردم که در محدودة جغرافیایی خاص و با حکومت، مذهب و ساختار زندگی خاص خود می‌زیستند و خود را «آریایی» یعنی «نجیب»، «اصیل» و «شریف» می‌نامیدند. این نام بعدها و با قدرت گرفتن حکومت آنان که نخستین شاهنشاهی بین‌المللی بود، معرفشان شد و آنان را آریاییان نامیدند.

تا آنجا که می‌دانیم، قدیمی‌ترین سند تاریخی که در آن کسی خود را آریایی نامیده است، کتیبة بیستون در نزدیکی کرمانشاه است که متن آن به دستور داریوش اول (بزرگ) هخامنشی حک شده: «من داریوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، [ ...] پسر ویشتاسپ، یک هخامنشی، پارسی، پسر پارسی، آریایی، از تبار آریایی.» نسخۀ دیگری در همین زمینه در کتیبة آرامگاه داریوش در نقش‌رستم هم دیده می‌شود. در کتیبۀ بیستون، نام آریایی را به مثابه نام یک زبان یا خط مستقل هم می‌توان دید؛ آنجا که داریوش بزرگ از نگارش و گویش به خط و زبان آریایی (پارسی باستان) می‌گوید.

پژوهشگران، نام «ایران» را هم برگرفته از ریشة آریا و کوتاه شدة «ایران‌ویج» به معنی «سرزمین آریاییان» می‌دانند، نکته‌ای که برای نشان دادن آن می‌توان به سندهای تاریخی و اسطوره‌شناختی رجوع کرد؛ آنجا که «اردشیر» ساسانی در سکه‌ها و سنگ‌نبشته‌ها، خود را «شاهنشاه ایران» و پسرش «شاپور یکم» خود را «شاهنشاه ایران و انیران» یا شاهنشاه ایرانیان و غیرایرانیان می‌نامند. در اوستا و متون کهن هندو چون «ریگ‌ودا» هم می‌توان به کلمات آریایی و سرزمینی که در آن زندگی می‌کردند، برخورد. در فرگرد اول «وندیداد» در اوستا، به نام «ایران‌ویج» به معنای محل زندگی آریاییان اشاره شده: «نخستین سرزمین و کشور نیکی که من اهوره‌مزدا آفریدم، ایران‌ویج بود.»

آیا ایرانیان آریایی هستند؟

رصد حضور آریاییان

حالا وقت آن است که پرسش اصلی را مطرح کنیم؛ آیا آریاییان بومی ایران بوده‌اند یا از جایی دیگر به این سرزمین مهاجرت کرده‌اند؟ برای پاسخ به این پرسش باید پیشینة حضور آریاییان را در ایران بررسی کنیم و ببینیم آیا آنان همیشه در این سرزمین ساکن بوده‌اند یا در دوره‌ای از تاریخ ایران‌زمین وارد این سرزمین شده‌اند. نکتة مهمی که همین ابتدا باید به آن اشاره کرد، این است که تاکنون هیچ مدرکی ـ اعم از باستان‌شناختی، تاریخی، زبان‌شناختی و انسان‌شناختی‌ـ دربارة حضور آریاییان در ایران قبل از نیمۀ هزارۀ دوم پیش از میلاد (حدود ۳ هزار و ۵۰۰ سال پیش) وجود ندارد. البته برخی نظریه‌ها دربارۀ حضور آریاییان در ایران پیش از نیمۀ هزارۀ دوم پ. م مطرح شده که هیچ‌کدام اعتبار علمی ندارند.

مثلا، یکی از این نظریه‌ها نام سرزمین اساطیری «آراتا» را که در متون هزارۀ سوم پ. م بین‌النهرینی آمده با واژة پارسی باستان «اَرَت» به معنی «نظم» یا «عدل» مرتبط می‌داند و به این ترتیب، حضور آریاییان را در ۵ هزار سال پیش در ایران مطرح می‌کنند. اما زبان‌شناسان معتقدند که برخلاف گفتۀ این نظریه‌پردازان، هیچ ارتباطی بین دو واژۀ «آراتا» و «اَرَت» وجود ندارد، همان گونه که نام سرزمین «مرحشی» یا «پرحشی» هم هیچ دخلی به نام سرزمین «پارس» ندارد.

از طرفی در میان نام صدها فرد گوناگون اهل ایران‌زمین که نامشان در متون بین‌النهرینی هزاره‌های سوم و دوم پ. م ثبت شده، حتی یک نام آریایی هم به چشم نمی‌خورد. بنابراین، با اطمینان خاطر می‌توان گفت که آریاییان پیش از این تاریخ ـ حدود ۳ هزار و ۵۰۰ سال پیش ـ در ایران‌زمین حضور نداشته‌اند و این سرزمین تا پیش از ورود آنان به کل موطن دیگر اقوام بومی ایران‌زمین مانند «عیلامیان»، «گوتیان»، «لولوبیان»، «شیماشکیان»، «مرحشیان»، «حوحنوریان»، «توکریشیان»، «حوریان» و غیره بوده است.

آیا ایرانیان آریایی هستند؟

کوروش؛ پایان حکومت غیرآریایی

حال بیایید نگاهی به مدارک تاریخی بیندازیم و تاریخ حضور آریاییان را از هخامنشیان تا ابتدای حضورشان در ایران رصد کنیم. از کتیبۀ بیستون داریوش بزرگ که در آن خود و نیاکانش را پارسی و آریایی‌تبار نامیده، حدود ۲۰ سال عقب‌تر می‌رویم؛ به ۲ هزار و ۵۷۲ سال پیش که شخصیتی جدید وارد صحنه قدرت جهانی می‌شود؛ این شخص کسی نیست جز کوروش بزرگ که از پارس به راه می‌افتد، در مسیر خود شوش را به تصرف درمی‌آورد و در سال ۵۳۹ پ. م یعنی ۲ هزار و ۵۵۲ سال پیش، بابل را مسخر می‌کند. به این ترتیب کوروش به‌عنوان یک پارسی ـ که یکی از اقوام آریایی است ـ نه تنها قدرت‌ بزرگ عیلام را که پیشاآریایی است، به دست می‌گیرد، بلکه آخرین مرکز قدرت و حکومتی سامی‌ها در جهان آن روز  ـ بابل ـ  را فتح می‌کند. اما نکته اینجاست که کوروش در استوانۀ معروفش که در بابل نگاشته شده و در قرن نوزدهم کشف شده، خود، پدرش «کمبوجیه»، پدربزرگش «کورَش» و جدش «چیش‌پش» را نه شاهان «پارس»، بلکه با عنوان شاهان اَنشان که کلمه‌ای عیلامی و پیشاآریایی است می‌خواند. شاید این کار او به نوعی تکریم سنت عیلامی بوده که شاهانش خود را «شاه انشان و شوش» می‌خواندند.

باید توجه داشت که در آن زمان سرزمین پارس «اَنشان» خوانده می‌شد و بخشی از اتحادیۀ عیلام بود. البته این را می‌دانیم که ۱۰۷ سال پیش از سقوط بابل در مقابل کوروش، هنگامی که «آشوربانی‌پال» ـ امپراطور قدرتمند آشور ـ در سال ۶۴۶ پ. م به عیلام لشگرکشی کرد و شوش را فتح و تخریب، و در خوزستان تا سرحدات پارس (استان فارس امروزی) پیشروی کرد، در سالنامة خود (گزارش‌ دستاوردهای سیاسی نظامی سالیانه به ایزدان‌شان) به صراحت به شاه پارس و به نام کورَش اشاره کرده که به نظر بسیاری از مورخان پدربزرگ کوروش بزرگ بوده است.

البته این تنها باری نیست که در اسناد تاریخی، به حضور پارسیان در سرزمین پارس اشاره شده؛ نخستین اشاره به پارسیان در سرزمین پارس مربوط به ۲ هزار و ۷۰۴ سال پیش است، زمانی که «سناخریب» ـ امپراطور آشور ـ در سالنامۀ خود در سال ۶۹۱ پ. م، می‌گوید که «هومبان نومنا» ـ فرمانروای عیلامی ـ قشونی بزرگ متشکل از عیلامیان، پارسیان، بابلیان و آرامیان را گردآورده و در کرانۀ رودخانۀ «حلوله» در شمال بابل به مصاف آشوریان رفته است. از این تاریخ به بعد، در متون آشوری، از پارس نه به عنوان یک قوم، بلکه به مثابه یک سرزمین در منتهی‌الیه شرقی عیلام یاد شده است؛ یعنی همان‌جایی که امروز استان فارس قرار دارد و در گذشته سرزمین پارس نام داشت.

از اشاره سناخریب که به عقب می‌رویم، دیگر اشاره‌ای به وجود پارس‌ها در سرزمین پارس نمی‌بینیم. بلکه تا پیش از این تاریخ، به اقوامی به نام «پارسوا» و «پارسوماش» اشاره شده که در زاگرس سکونت داشته‌اند و گروهی از پژوهشگران معتقدند که نیاکان همان پارسیان بوده‌اند که در این زمان در زاگرس مرکزی می‌زیستند. اشاره‌هایی در سالنامه‌های امپراطوران آشوری همچون «شَمشی‌عدد پنجم» (۸۲۳ تا ۸۱۱ پ. م)، «عددنیراری سوم» (۸۱۰ تا ۷۸۳ پ. م)، «تیگلات پیلِه‌سر سوم» (۷۴۴ تا ۷۲۷ پ. م) و «سارگُن دوم» (۷۲۱ تا ۷۰۵ پ. م)، که از وجود پارس‌ها و مادها در زاگرس خبر داده‌اند.

از این تاریخ بازهم به عقب‌تر می‌رویم تا به قدیمی‌ترین سند تاریخی دربارة وجود قومی آریایی در خاک ایران‌زمین برسیم؛ ‌ به ۲ هزار و ۸۵۶ سال پیش؛ ‌ یعنی حدود ۳۰۴ سال پیش از آن‌که بابل در مقابل کوروش سر تعظیم فرودآورد. در این زمان، «شَلمَنضر سوم» ـ امپراطور آشور (۸۵۸ تا ۸۲۴ پ. م) ـ طی لشگرکشی‌هایش به زاگرس مرکزی در سال ۸۴۳ پ. م به سرزمینی به نام «پارسوا» و هفت سال پس از آن هم به مردمی به نام «مادها» اشاره می‌کند. در دو تا از سالنامه‌های شلمنضر سوم، به ۲۷ شاهک پارسوا در زاگرس مرکزی اشاره شده که احتمالاً حاکی از آن است که پارسیان آریایی، در این زمان در زاگرس و به صورت قبایل متفرق زندگی می‌کردند نه حکومتی واحد.

بنا به منابع آشوری، وضعیت مادهای آریایی هم در زاگرس به همین نحو بوده است. در این فاصله، اولین اشاره به پارسوا در متون آشوری در ۸۴۳ پ. م تا روی کار آمدن نیاکان کوروش بزرگ، چند نام آریایی دیگر در متون بین‌النهرینی به چشم می‌خورد که بی‌تردید «هووخ شتره» ـ فرمانروای توانا و قدرتمند مادی ـ که امپراطوری آشور را در حدفاصل ۶۱۴ تا ۶۰۸ پ. م مضمحل کرد، درخشان‌ترین و برجسته‌ترین شخصیت تاریخی در این برهۀ زمانی است. بس افسوس که ما در مورد او به‌جز اطلاعات پراکنده، مطلب زیادی نمی‌دانیم.

پرسش اینجاست که چرا تا پیش از اشارۀ سناخریب در ۶۹۱ پ. م، حضور پارس‌ها نه در سرزمین پارس و همجوار عیلامیان، بلکه در زاگرس و در جوار مادها گزارش شده است؟ البته پژوهشگران در این زمینه که منظور آشوریان از پارسوا و پارسوماش همان پارسیان است با هم اختلاف‌نظر دارند، اما در صورتی هم که این سه یکی باشند، پرسش این است که آیا پارسیان آریایی همان مردمی هستند که آشوریان پیش‌تر در زاگرس مرکزی به آنان برخورده بودند یا گروهی دیگرند که از مرکز فلات ایران خود را به پارس رسانده‌اند؟ مبدأ کوچ پارس‌ها به سرزمین پارس(استان فارس)، موضوعی است که هم اکنون گروهی از باستان‌شناسان ایرانی ـ نظیر نگارنده ـ را به خود مشغول کرده؛ باید در انتظار نتایج پژوهش‌های جاری بود تا بتوان  پاسخی دقیق‌تر به این پرسش داد.

آنچه آمد چکیده‌ای بود از اطلاعاتی که ما با بررسی‌های تاریخی و زبان‌شناختی دربارۀ «مهاجرت آریاییان به زاگرس» در دست داریم. در ابتدای این بخش گفتیم که با توجه به دستاوردهای پژوهش‌های علمی، آریاییان در نیمة دوم هزارة دوم پ. م (حدود ۳ هزار و ۵۰۰ سال پیش) وارد ایران شده‌اند، اما قدیمی‌ترین سند تاریخی که به نام این گروه از مردمان در ایران اشاره کرده متعلق به حدود ۲ هزار و ۸۰۰ سال پیش (۸۴۳ پ. م) است.

پیش از این تاریخ، نه در متون آشوری نیمۀ نخست هزارۀ یکم پ. م، نه بابلی هزارۀ دوم پ. م و نه اکدی و سومری هزارۀ سوم و اواخر هزارۀ چهارم پ. م، هیچ‌ نام آریایی در ایران‌زمین به چشم نمی‌خورد و تمام نام‌ها، از نام افراد گرفته تا نام کوه‌ها، رودخانه‌ها، شهرها و کشورها، همگی غیرآریایی هستند. پس از چه طریقی به قدمت حضور آریاییان در ایران‌زمین در نیمه دوم هزارة پ. م رسیده‌ایم؟ اینجاست که باستان‌شناسی به کمک ما می‌آید.

آیا ایرانیان آریایی هستند؟

آریاییان در ایران؛ چهار هزار سال پیش

کاوش‌ها و پژوهش‌های باستان‌شناختی پرده از رازها برمی‌دارد؛ شکل، رنگ و پرداخت یک سفال و توالی ساخت آن در زمان‌های گوناگون، می‌تواند نشان‌دهندة حضور گروهی مشخص از مردمان در منطقه‌ای خاص باشد. در بررسی‌های باستان‌شناختی در زمینۀ حضور آریاییان در ایران، دریافته‌ایم که همراه با افزایش در بسامد نام‌های آریایی در غرب ایران از نیمۀ قرن نهم پ. م، یعنی در عصر آهن ۳، مواد فرهنگی جدیدی هم در محوطه‌های باستانی ظاهر می‌شود که باستان‌شناسان آنها را به آریاییان نسبت می‌دهند.

به این طریق، یافته‌ها نشان می‌دهند حدود ۲ هزار و ۸۰۰ سال پیش که نام‌های آریایی در غرب ایران افزایش می‌یابند، تحولی هم در مواد فرهنگی رخ داده است. یک مورد شاخص در این زمینه سفال‌های بسیار خوش‌دست و ظریفی است که تبارشناسی آنها از مدت‌ها پیش آغاز و تا مدت‌ها بعد و تا دورۀ هخامنشی تداوم می‌یابد.

این سفال‌ها علاوه بر شکل، از نظر رنگ و پرداخت سطحی، با سفال‌های پیش از خود متفاوتند و همین موضوع حاکی از تغییری بنیادین در سنت سفالگری ایران و حضور مردمانی جدید در این سرزمین است. اکثریت قریب به اتفاق این ظروف سفالی، برخلاف سنت‌های پیشین سفالگری ایران،  بدون نقش هستند. البته از جمله معدود نمونه‌های منقوش، قوری‌هایی هستند بسیار زیبا که از گورستان «ب سیلک» در کاشان ـ حدود ۸۰۰ پ. م ـ به دست آمده‌اند و به نظر می‌رسد، پدیده‌ای منحصر به همین محوطۀ باستانی باشند، زیرا نظیر آنان ـ به‌جز تک‌وتوک قطعات شکسته ـ نمونه‌ای در جای دیگر پیدا نشده است.  

اما بررسی‌های باستان‌شناختی، حضور آریاییان در ایران را به ۲ هزار و ۸۰۰ سال پیش محدود نمی‌کند. در این راه، با بررسی بناهای هخامنشی، رازهای دیگری برملا می‌شود و حضور آریاییان در ایران به حدود ۳ هزار و ۵۰۰ سال پیش، یعنی میانۀ هزاره دوم پ. م می‌رسد. یکی از مهم‌ترین سنت‌های معماری در دورۀ هخامنشی، مصطبه‌سازی در زیر بناهای مهم و بزرگ است که در نمونه‌های عظیم و سنگی در تل تخت پاسارگاد (موسوم به تخت مادر سلیمان) و تخت‌جمشید دیده می‌شود. پس از آن، در دورۀ اشکانی هم ادامه این سنت را در محوطه‌های باستانی «بردنشانده» و مسجد سلیمان شاهدیم.

اما نمونه‌های قدیم‌تر این گونه مصطبه‌ها، که از خشت ساخته‌شده، همچون پدیده‌ای نوظهور در اوایل هزارۀ اول پ. م در بعضی بناها در گوشه و کنار ایران‌زمین دیده می‌شوند؛ در محوطه‌هایی مانند سیلک، قلی‌درویش و واسون در مرکز فلات ایران، تپه‌یحیی در دشت صوغان کرمان و در تپۀ نادعلی در نزدیکی مرز ایران در ولایت نیمروز افغانستان.

این موضوع نشان از قدمت این سنت معماری در ایران تا حدود ۵۰۰ سال پیش از روی کارآمدن هخامنشیان دارد، آن هم نه در سرزمین پارس یا زاگرس، که در فلات مرکزی و شرق ایران، یعنی همان‌جایی که ما معتقدیم بخشی از آریاییان هنگام ورود به ایران آنجا ساکن شده‌اند. البته توجه داشته باشید که این دو، مواردی هستند که شناسایی و به دست باستان‌شناسان کاوش شده‌اند؛ چه بسا نمونه‌های دیگری نیز وجود دارد که هنوز در انتظار کلنگ باستان‌شناسان است.

این نکته را باید در نظر گرفت که سنت مصطبه‌سازی در معماری آن روزگار فلات ایران، پدیده‌ای نوظهور بوده است. گرچه عیلامیانی که در جنوب‌غربی ایران می‌زیستند، به تقلید از همسایگان بین‌النهرینی خود در غرب، بناهای موسوم به زیگورات می‌ساختند که مشهورترین نمونۀ عیلامی آن زیگورات چغازنبیل است، اما باید توجه داشت که زیگورات، زیربنای بنایی دیگر به شمار نمی‌رود، بلکه خود بنایی مستقل با کاربردی مذهبی و آیینی است. مصطبه‌هایی که در هزاره‌های دوم و اول پ. م ساخته شده ـ یعنی مدت زمانی که ما معتقدیم آریاییان در حال گسترش در ایران هستند ـ همگی به نظر می‌رسد که زیرسازی برای بنایی مهم مانند عمارت فرمانروا بوده است، یعنی همان سنت معماری که طبق آنچه گفتیم در دورۀ هخامنشیان مرسوم بود.

برای رصد گسترش آریاییان در ایران، لازم است بار دیگر به سراغ سفال‌هایی برویم که پیش‌تر به آنها اشاره کردیم؛ پژوهش‌های باستان‌شناختی دربارۀ سفال‌های عصر آهن ۳ (حدود ۸۵۰ تا ۵۵۰ پ. م) که در زاگرس یافت شده و آن را به آریائیان نسبت می‌دهیم، توالی نسبتاً منسجمی را تا قرن‌ها پیش نشان می‌دهد؛ توالی‌ای که تا آغاز عصر آهن ۱ (حدود ۱۵۰۰ پ. م) در مرکز فلات ایران و تا سرحدات ایران و آسیای مرکزی به عقب بازمی‌گردد. جالب اینجاست که با ادامه بررسی این توالی درمی‌یابیم که سفال‌های عصر آهن ۱ (حدود ۱۵۰۰ پ. م) را هم می‌توان از نظر تبارشناسی به سفال‌های خاکستری هزاره‌های سوم و دوم در شمال‌شرق ‌ایران نسبت داد، یعنی سفال‌هایی که حدود سال‌های ۲۲۰۰ تا ۱۷۰۰ پ. م در شمال خراسان و جنوب ترکمنستان تولید می‌شده است.

به این ترتیب، ردپای آریاییان از فلات مرکزی ایران در ۳ هزار و ۵۰۰ سال پیش (عصرآهن ۱)، به جنوب ترکمنستان در بیش از ۴ هزار سال پیش می‌رسد. این موضوع می‌تواند نشان از مهاجرت مردمی داشته باشد که این مواد فرهنگی نو و متفاوت را با خود آورده‌اند و پژوهشگران معتقدند که کسی نیستند جز آریاییان؛ مهاجرتی که از جنوب ترکمنستان حدود ۱۷۰۰ پ. م آغاز شد و حدود ۱۲۰۰ پ. م به فلات مرکزی ایران یعنی سیلک در دشت کاشان رسید.

این مهاجرت به سمت غرب ادامه یافت و آریاییان احتمالاً حدود ۱۰۰۰ پ. م به زاگرس رسیدند و در قسمت‌های گوناگون آن مستقر شدند و از حدود ۸۵۰ پ. م با آشوریان مواجه شدند. باید توجه داشت که در این کوچ‌ها عده‌ای از نیمه‌راه به سمت دیگری می‌رفته‌اند و یا در بین راه می‌ماندند، نظیر کوچ آریاییان از فلات مرکزی یا زاگرس به سمت سرزمین پارس که پیش‌تر به آن پرداختیم. اما حال که رصد حضور آریاییان در ایران، ما را به حدود ۴ هزار سال پیش در جنوب ترکمنستان رسانده، این سؤال مطرح می‌شود که آریاییان در آن منطقه چه می‌کردند و آیا خاستگاه آنان در همان منطقه بوده است؟ پاسخ به این پرسش را در بخش دوم این پرونده که در ادامه آمده، می‌خوانید.

کد خبر 795658
منبع: سرزمین من

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 3
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 2
  • IR ۱۲:۲۹ - ۱۴۰۲/۰۷/۱۸
    14 10
    شما خودت قادر نیستی پنج نسل خود را نام ببرید میای کتیبه ها و آریایی بودن مردم ایران را زیر سوال میبری
  • IR ۱۹:۵۸ - ۱۴۰۲/۰۸/۰۸
    2 0
    سلام در دشت ایذه در امتداد جاده ایذه به سمت کولفرح سمت غرب جاده قسمتی از زمین های موجود که کشاورزی می‌شوند به زمین های پارسوا معروف هستند که همین اسم در سند های آنها هم ذکر شده
  • محمد US ۰۸:۲۷ - ۱۴۰۲/۰۸/۰۹
    3 6
    سلام استاد چرا نامی از سکاها نیاوردی در سیستان و بلوچستان که بر می گردد به خیلی سالها قبل از میلاد پادشاهی فریدون جمشید وکیخسرو